داستان دختری در تراز انقلاب اسلامی
دختر تبریز؛ روایتهایی غریب اما جذاب از دهه شصت
نویسنده: انتشارات راه یار
(19:08) 1400/08/30مریم حنطهزاده نوشت: «همه اولین تجربهمان است»؛ این پاسخی است که مسوول ستاد انتخاباتی تبریز به صارمی دبیرستانی میدهد، در حالیکه میخواهد او را بهعنوان بازرس کل صندوقهای تبریز انتخاب بکند. و این اولینِ تجربهها، سرآغاز همه اتفاقات بزرگی است که با همت جوانان مؤمن و انقلابی، در ابتدای انقلاب و سالهای پُرفشار دفاع مقدس رخ داد. تغییرات شگرفی که در نسبت میان دین، مردم و حکومت رخ داد، فرصت و امکان نقشآفرینیهای متفاوت و تاریخسازی را برای آحاد ملت ایران، بهویژه زنان و جوانان فراهم ساخت که تصویر ساده و بیپیرایهای از آنها را میتوان در کتاب «دختر تبریز» دید.
عرصه حضور حداکثری زنان که با هیچ دوره قبلی تاریخ ایران قابل قیاس نیست، در لابهلای خاطرات خانم صدیقه صارمی(راوی کتاب) بهخوبی و به دور از شعارزدگی قابل مشاهده است. زندگی او، زندگی دختر مسلمانی است که از بند انزوای تحمیلی دوران پهلوی رها شده است و با ایمان و اعتقاد به اسلام، در تمامی عرصههایی که امام و انقلاب اعلام نیاز میکنند، شبانهروز خود را وقف خدمت میکند.
خاطرات دوران کودکی و نوجوانی خانم صارمی، که در عین اختصار با سادگی و شیرینی خاصی روایت میشوند، از این نظر که تصویری مکمل برای آزادی عمل پس از انقلاب او ایجاد میکنند، بسیار جالب توجه هستند. دختری که خواهرهایش با نیمه رهاکردن مدرسه، ازدواج کردهاند؛ برای ادامه تحصیل ناچار است تا در دو جبهه تلاش و مبارزه کند: از یکسو با تلاش بسیار در کارهای خانه و دقت در رفتوآمدهایش، اعتماد پدر و مادر را جلب کند و از سوی دیگر با ترفندهای گوناگون، با شرایطی که هر روز در مدرسه سختتر میشود، حجابش را حفظ کند و حتی تن به اخراج هم بدهد. اما همین دخترخانم، بعد از انقلاب و با رضایت خانواده، به عرصههایی وارد میشود و به جاهایی از میدان جنگ و روستاهای دورافتاده میرود که پیش از آن حتی تصورش هم نمیرفت!
موضوع دیگری که در خاطرات ایشان و بهدلیل حضورشان در عرصههای گوناگون خدمت مردمی، بدیع و نو به شمار میآید: تصویری است که از حرکت و همبستگی عظیم مردمی سالهای دهه۶۰ بهدست میآید. مثلاً کمک بازاریها در اهدای کاموا، حضور شبانهروزی زنان در مسجد برای بافندگی و تأثیر سرودهای حماسی و انقلابی در ایجاد انگیزه و سرعت عمل فعالیتهای زنان؛ یک دنیا حرف در خود دارند که باید تا دیر نشده، آنها را شنید و نوشت و الگوی حرکتهای مردمی آینده کرد.
قلم خانم هدی مهدیزاد، خاطرات را خیلی روان و شیرین و وفادارانه ثبت کرده است اما جذابیت و غریب بودن موضوعات مربوط به فعالیتها در نهضت سوادآموزی، جهادسازندگی و مربیگری پرورشی، برای خوانندگان امروز، بسیار بیشتر از آن چیزی است که در این کتاب با آن مواجه میشویم. البته کوتاه بودن کتاب، از این نظر که باعث میشود در این عصر کتابناخوانی بیشتر مقبول افتد، چندان هم بد نیست. ولی امیدوارم که راوی و نویسنده، باز هم دست به کار شوند و روایتها و عکسهای بیشتری را به کتاب بیفزایند.