اخبار
خلاصه کتاب
قیام مسجد گوهرشاد به روایت شاهدان عینی
قدرت رضاشاه و همفکرانش که تثبیت شد برنامههای فرهنگی استعمار علیه هویت دینی و ملی ایران تبدیل به قانون و لازمالاجرا شد. علما و مردم نیز به اشکال مختلف بهدنبال مبارزه با سیاستهای ضددینی بودند. رضاشاه که قبل از پادشاهی تنها سابقۀ نظامی داشت، در پاسخ به خواست عمومی جامعه، مردم متحصن در مسجد گوهرشاد را با مسلسل به گلوله بست. صدای رگبار مسلسلها و اللهاکبر مردم در همۀ محلات مشهد شنیده شد.
کافی است پای صحبت کهنسالان مشهدی بنشینید، هنوز هم صدای کامیونهای حمل پیکرشهدا را میشنوند، هنوز هم از بزرگترهایشان به یاد دارند که کشته و مجروح را با هم در گودال خشتمالها دفن کردند. هنوز هم روستاییان را میبینند که با بیل و کلنگشان راهی مشهد شدند تا در جنگ مسجد یا جنگ جهاد شرکت کنند؛ اگرچه آن روز نتوانستند ظلم را از بین ببرند؛ اما به تعبیر شهیدنواب صفوی: «در باطن صبر کرده، در درگاه خدا نیمهشبها گریستند و آرزوى انتقام کردند و به انتظار آن روز نشستند…»
و این چنین شد که کشتار مظلومانۀ مردم در مسجد گوهرشاد و تبعید و زندان علما در شهرهای مختلف پایان کار نبود، بلکه آغازی برای مبارزه منفی با سیاست کشف حجاب بود. آن سالها عموم خانمها یا خانهنشین شدند و یا بهناچار همراه با کسی از خانه بیرون میآمدند؛ اما همه هوای همدیگر را داشتند که مبادا چادری روی زمین جا بماند. حتی برخی از کارمندان حکومت هم در این مبارزه همراه مردم بودند و وجدانشان اجازه نمیداد که به حجاب زنان مسلمان تعرض کنند. برخی از کار کناره گرفتند و برخی چادرهای پاره را میخریدند تا به بالادستیشان نشان دهند که مثلاً کارشان را بهدرستی انجام دادهاند و چادرها را از سر زنان برداشتهاند. کوچهها پر بود از وحشت و اضطراب، چه حرمتهایی که شکسته نشد، آرزوی زیارت حرم به دل خیلیها ماند. همۀ این کشتارها و زندانها به بهانۀ پیشرفت و ترقی بود؛ پیشرفتی که صنعت و دانشش از تهران و یک یا دو شهر بزرگ، آن هم به صورت محدود و گلخانهای، فراتر نرفته بود؛ اما مظاهر ضددینیاش با فشار حکومت به دورافتادهترین روستاها ایران هم رسیده بود…
نظر دهید