اخبار
خلاصه کتاب
⭕️«سالهای شیدایی؛ خاطرات شفاهی محسن خسروی؛ هنرمند تئاتر
?«سالهای شیدایی» در هفت بخش از بدایت تا نهایت عاشقی کرده است. پنج پرده، گفتارهای تنهایی مردی که عاشقانه دویده است و یک پیشگفتار و در نهایت یک پیوست. و چه رازی در این هفتِ مقدس هست. باید پابهپای او دوید تا آن را یافت؛ آن را که در پرده است، آن را که در لابهلای سطور گفته آمده، ناگفته مانده است، رنج و عشقی که در پس کلمات در حجاب مانده است.
او از آخر کوچهای که در آن زاده شد، آغاز میکند و پا در سفر میگذارد تا باز به کاشان برگردد و «بدینسان مسافرت به پایان میرسد». و کنش در ذهن مخاطب تازه آغاز میشود که حاصل اینهمه دویدن، رنج بردن، نادیدهشدن، گاه دیده شدن، شادی و شور و تلخی برای چه بود؟ و پاسخ در ذهن مخاطب است و نه در مکتوب…
و چقدر خرسند شدم در زمانهای که یک هنرمند خوب خداباور، هنرمندی است که مرده باشد، پیش از سفر بیبازگشتش یادش کردند. او از قبیلۀ مستأجران خانۀ دایییوسف نیست. پُز روشن فکرنمایی ندارد. اهل جاروجنجال و شُو کردن و دیده شدن نیست. فقط عاشق است. همین.
اهل کاشان است. مهربان و دوستداشتنی است. قلم بهدستی تواناست. نخبهای خردورز و دردمند است و «سالهای شیدایی» حکایت سفر اوست در این گیتی که چگونه زیسته، چگونه عمل کرده، چگونه دیده و چه آرزوهایی که دارد. حکایت رنجها و درمانها، شادی و موفقیتها و گریز از «بودن» به «شدن » است…» (از مقدمه استاد نصرالله قادری)
محسن خسروی(راوی کتاب) از سال 1349 تاکنون یکی از صحنهگردانان اصلی تئاتر کاشان بوده است. او از اولین نوشتهها و اجراهایش در دبیرستان پهلوی سابق و مسجد میانچال کاشان گرفته تا دوران دانشجویی و سپس در دوران پختگی و اوج هنری با بیان و فرمی تازه از فکر دینی، آیینی و عرفانی نقشها را به صحنه میآورده است. بهطوریکه با وجود تنوع ژانرها و موضوعات و ایدههای نمایشی او میتوان نگاه دینی و عرفانی را به عنوان زمینه ثابت کارهای او شناخت…
آثار و تلاشهای خسروی پس از پیروزی انقلاب آرامآرام پای تئاتر کاشان و هنرمندان این حوزه را به جشنوارهها و همایشهای هنری ملی باز کرد. «اسب سفید» و «آن قوم به حج رفته»، «پیر چنگی» و «هفت پیکر» از جمله این آثار هستند.
?برشی از کتاب:
«یک ساعت گذشته بود. هوا رو به تاریکی میرفت. رسیده بود به حیاط اصلی کاخ پاپ. در حیاط کلیسا، با داربستهای فلزی، جایگاهی ساخته بودند برای تماشاچیها. نشست روی یکی از سکوها. جوان سه زنگ نواخت و نمایش شروع شد. بازیگرها یکییکی به میدان آمدند.
حالا، درست یک روز بعد از عاشورا، نشسته بود گوشهای از فرانسه و تعزیه میدید…»
نظر دهید