انتشارات راه یار ناشر آثار دفتر مطالعات
جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی
rss

هدیه ای باشد برای تو

مصاحبه جمعی از محققان
تحقیق و تدوین محمد قاسم‌زاده
شابک 978-622-7629-73-6
تعداد صفحات 264
نوبت چاپ 1
قطع رقعی
جلد شومیز(نرم)
قیمت
130000 تومان
91000 تومان

اخبار

خلاصه کتاب

«هدیه ای باشد برای تو»؛ خاطرات پشتیبانی مردم کاشان از انقلاب اسلامی و دفاع مقدس

بخشی از مقدمه کتاب به قلم نویسنده: «… به پیرزن‌ها و پیرمردهای غیوری برخوردم که نامشان در هیچ جای دفتر جنگ به چشم نمی‌آید. با جوان‌هایی آشنا شدم که بی‌ادعا و بی‌شهرت، واجبات جبهه را راست‌وریس می‌کردند. کارزاری که این زنان و مردان میدان‌دارش بودند، «پشت جبهه» نام داشت؛ اما هم‌اهمیت با خط مقدم، راهبردی و ضروری بود. فرماندهان و سرلشکران این سپاه همین مردم کوچه و بازار بودند که از تعهد خواهر و برادری، با غیرت پدرانه و مهر مادری بار جبهه را بر دوش کشیدند.

اما آن‌قدر مجاهدتشان در نظر خودشان ناقابل بود که به‌ندرت شرح آن را در ذهن داشتند و حتی عکسی برای آلبومشان ثبت نکرده بودند. در نقل خاطرات این مجموعۀ مختصر که متأسفانه خیلی دیر فراهم آمده، با گذشت سال‌ها هنوز آن‌چنان تواضع و اخلاص موج می‌زد که دلم نیامد به‌عنوان تدوینگر در زلالی لحن و صفای ادبیات روایت‌هایشان دست ببرم. خواستم همان‌ طور صاف و بی‌پیرایه به دل خواننده بنشیند.

اما این همۀ داستان نبود. خاطره‌های خانم‌هایی که داوطلبانه قبل از شروع جنگ به کردستان رفتند و نیز روایت‌های پناه‌دادن به جنگ‌زده‌های بی‌پناه را مرور کردم. به فرمایش امام خمینی «زنان حق بیشتری از مردان دارند. زنان، مردان شجاع را در دامان خود بزرگ می‌کنند. اگر زنان شجاع و انسان‌ساز از ملت‌ها گرفته شود، ملت‌ها به شکست و انحطاط کشیده می‌شوند.» به‌راستی اگر زن‌ها مردهایشان را برای یاری انقلاب راهی و یاری نمی‌کردند و در نداشتنشان صبور نبودند، مگر انقلاب ماندگار می‌شد؟! «عکس‌العمل این مادرها ما را زنده نگه داشته. این‌ها هستند که به ما شجاعت می‌دهند. این‌ها هستند که ما را تشویق می‌کنند.»(امام خمینی)

این‌چنین شد که تمرکز این دفتر از خاطرات پشتیبانی جنگ فراتر رفت و روایتگر خاطرات پشتیبانی از انقلاب خمینی شد! دلم خواست مثل سال‌های اول انقلاب دوباره همه را دور هم جمع ببینیم؛ از خانم‌هایی که در ستادهای خانگی و امور جنگ‌زده‌ها فعال بودند تا آن‌هایی که رفتند و برای کُردها خواهری کردند. حضور جوانمردانی را لمس کنیم که در شهر و دهات آستین بالا زدند و یا علی گفتند تا دل امامشان نلرزد…»

 

در بخشی از کتاب نیز اینطور می‌خوانیم: «دست کرد زیر چادرش. یک کیسۀ پارچه‌ای درآورد که از کوک‌های نامنظمش معلوم بود، خودش آن را دوخته. اندازۀ کیسه آن‌قدر بود که دو کیلو بادام در آن جا بگیرد. بادام‌ها با پوست بود. گفت: «زهراخانم، باغچۀ ما یه دونه درخت بادوم بیشتر نداره. امسال حاصل این درخت، این‌‌قدر شده. بیشتر از این عُرضه‌م نرسید به درد جبهه بخورم ننه!»

کتاب های مرتبط

نظر دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نظرات

Document