اخبار
خلاصه کتاب
کتاب «خون میگذشت» نوشتهٔ هادی لطفی شامل سرگذشت داستانی حاجمحمدآقا رسولزاده از مبارزان و پیشگامان مردمی انقلاب اسلامی در کاشان است. این کتاب با ویراستاری سمیه چوپانی و محمدکاظم کاظمی در انتشارات راهیار چاپ شده است.
رسولزاده پس از آشنایی با شهید نواب صفوی، شاخهٔ فداییان اسلام کاشان را تأسیس کرد. او سال ۱۳۴۲ اتوبوسی راه انداخت و با مردم کاشان به تشییع پیکر آیتاللّه بروجردی رفت. پس از تشییع آیتاللّه بروجردی، رسولزاده در مسیر برگشت به کاشان به همه میگوید: «از این به بعد من مقلد آیتاللّه خمینی هستم.» و این تصمیم آغاز مبارزات پرفرازونشیب «حاجمحمدآقا رسولزاده» در کاشان است. محرم همان سال، امام خمینی (ره) طلبهها را برای تبلیغ به شهرهای مختلف میفرستد و به طلبههایی که عازم کاشان بودند میگوید: «اگر از علما جواب نگرفتید، بروید بازار پیش رسولزاده.» حاجمحمدآقا در هر برههای کنش داشت و نقش ایفا میکرد و نمیتوانست ساکت بنشیند. در برهههای مهم مانند مبارزات علیه رژیم پهلوی به پشتیبانی امام خمینی برخاست. بیشتر کاشانیها که سنوسالشان قد میدهد با «حاجمحمدآقا رسولزاده» خاطره دارند. کتاب خون میگذشت به وقایع آن زمان میپردازد.
«دستهٔ عزای بنیالزهرا وارد بازار شد. جمعیتِ همراهش نشان از هیئتی پرآوازه داشت. میانهٔ بازار حاجمحمدآقا روی چهارپایه ایستاد. همه جمع شدند؛ کاسب و رهگذر. «وقتی میخواستند نواب را تیرباران کنند، اجازه نداد چشمهایش را ببندند. سبوحٌقدوسهایش یادتان هست؟ یادتان است میگفت ما دیگر بیدار شدهایم، نکند به خواب برویم؟»
نظر دهید